منبــــــــــــر

حجت الاسلام سیـــد محمــــد انجـــوی نـژاد

منبــــــــــــر

حجت الاسلام سیـــد محمــــد انجـــوی نـژاد

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۱۴ ب.ظ

عقل در زندگی ( عقل و عشق [3] )

عشق اولیه + شناخت اولیه = حرکت

عشق به تنهایی و معرفت به تنهایی قیام آور نیست. عشق و معرفت، لازم و ملزوم یکدیگرند.
یکی را بگیری، دیگری تعطیل می شود.

کسانی که ادعای عاشقی می کنند و دنبال معرفت نمی روند، به اشتباه ادعای عاشقی دارند و کسانی که ادعای معرفت می کنند و دنبال عاشقی نمی روند، توهم زده اند که فکر می کنند معروفند!

عطار می گوید «در وادی عشق، معرفت زاینده است.»
در معرفت، هرچقدر نسبت به کسی عاشق‌تر شوید، بیشتر به سمت جزئیات معرفت حرکت می کنید.
لذا وقتی کسی می گوید من عاشق خدا هستم، اما نمی تواند یک صفحه راجع به خدا بنویسد، معلوم است معرفتش مقطعی است. عشق اش را در جاهایی که به خدا نیاز دارد به کار می برد، کارش که راه افتاد باز کنار می کشد.
کسی که ارتباطش با خداوند تبارک و تعالی مقطعی است، عاشق نیست. هرچقدر معرفت بیشتر شود، عشق بیشتر می شود.

هدهد معرفت را برای پرندگان اینگونه شرح داد.
شهید مطهری می فرماید : «عشق به مشاکلت می انجامد.» یعنی هرچه که معشوق دوست دارد را دوست می دارد.

پای سگ بوسید مجنون، خلق گفتندش چرا؟
 گفت این سگ گاه‌گاهی کوی لیلی رفته است


یعنی سگ کوی لیلی محبوب می شود، چون معرفت زاینده است.
حضرت آیت الله بهجت می فرمودند : معشوق اگر خدا باشد، هرچیزی هم که به خدا متصل می شود در دل عاشق موضوعیت پیدا می کند و محبوب می شود. لوازم، آثار، کوه، طبیعت، هرچه بوی خدا می دهد :
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست

این سیستم معرفت است.
لذا وقتی پرندگان می خواهند حرکت کنند منزل اول سخت است؛ چون عاشق نیستند.
وقتی عاشق باشی نسبت به هرچیزی که تو را به محبوب و معشوق برساند محبت پیدا می کنی.

منزل چهارم : استغناء
یعنی وقتی معشوق را کامل می بیند و در معشوق متمرکز می شود، از اطرافیان و هرچیزی که بوی معشوق را نمی دهد، غنی می شود.
دیگر نیاز به هیچ چیزی غیر از معشوق ندارد.
«حُب الشی یعمی و یصم»؛ وقتی محبت می آید، انسان نسبت به هرچیز غیر از معشوق کر و کور می شود. نظرات بقیه برایش بی اهمیت است و بر همه چیز غیر از معشوق می خندد.
ما بعضی از این وادی ها را در ادیان غیرالهی می بینیم؛ آن شخص سرخ پوست آنقدر به دین خرافی و عرفان سرخ‌پوستی خودش اعتقاد قوی دارد که هر کسی هرچیزی بگوید بی تاثیر است.

در این مسیر برخی از ما صبر می کنیم، اما عاشق صبر نمی کند. اصلا نمی بیند. نمی شنود. محو معشوق است.
طلب بی نیازی و استغنا، باید جزء چیزهایی باشد که از خدا می خواهیم : خدایا مرا نسبت به آنچه خلق می گویند و انجام می دهند و هرچه بر خلاف توست، بی تفاوت قرار بده.

مرحوم بهاءالدینی می فرمودند : یکی از دعاهایتان این باشد که مبدأ میل‌تان تغییر کند.
یعنی من نسبت به چیزهایی که مردم برخلاف خواسته ی تو می گویند، اصلا میل نداشته باشم.
وقتی عشق در یک انسانی کارگر افتاده است، برای این انسان موعظه و وعظ زیاد طول نمی کشد. چشم هایش بسته است، هیچ نمی فهمد.

وقتی در اوج خستگی و یأس و نا آرامی است، اگر به او بگویی مگر در مسیر خدا نیستی؟؟ وقتی اسم خدا می آید، کلا انگیزه هایش بازسازی می شود.
در اینجاست که انسان می تواند بر خواب و خوراک و خستگی غلبه کند و با نیرویی که بسیار بالاتر از نیروی تغذیه است، حرکت کنند.
دلیل اینکه خیلی از مردم انرژی ِ کار کردن برای خداوند تبارک و تعالی را ندارند، این است که به مرحله ی استغنا نرسیده اند.

آیا عشق نمی تواند جایگزین خواب و تغذیه شود؟ عشق نمی تواند جبران کننده ی خستگی ها باشد؟ می تواند؛ به شرط رسیدن به وادی استغنا. اینکه انسان نشان بدهد می تواند چیزهای غیر خدایی ِ اطراف را نبیند و نشنود و تاثیر نگیرد. در اینصورت نیرویی به انسان می رسد.

اینکه برخی از بزرگان و اولیای خدا توصیه می کردند که نسبت به تکذیب ها و تأییدها بی تفاوت باشید - اگر حق اجتماع و جامعه است، قیام کن. اگر تأیید و تکذیب «تو»ست، منیت را فراموش کن - در همین وادی می گنجد. یعنی فراموش کنید تا بتوانید به قدرت عشق برسید.
معجزه ی عشق اینجا خودش را نشان می دهد؛ شخص به جایی می رسد که در مسیری حرکت می کند که می تواند خداوند را احساس کند.

منزل پنجم : توحید
فرمودند : خوف ما پیامبران و امامان نسبت به مؤمنان، کلمه ی شرک است.
ما راجع به گناهان شما خوفی نداریم، یا توبه می کنید یا به توبه وادارتان می کنیم، اگر نشد در برزخ با یک گوش مالی حل می شود. ولی خوف ما در کلمه شرک است. باید چهار منزل را بگذرانید تا برسید به «لا موثر فی الوجود الا الله»؛ همه کاره خداست.

دلیل اینکه خیلی از اولیاء و پیامبران ما اُمّی بودند، اثبات این قضیه است که : برای اینکه شما بتوانید به خدا برسید، سواد آکادمیک لازم ندارید، معرفت لازم دارید!
باید مبارزه کنید برای اثبات نفی شرک.

بسیاری از محبت های ما رسما شرک است.
محبت خیلی از پدران نسبت به فرزندانشان شرک است، چون ناب بودن و خالص بودن این محبت با این جمله - که اگر من نباشم، بچه ام چه می شود! - ، مشرکانه می شود.
محبت باید ناب باشد، نباید چیز غیرخدایی در آن باشد.
می گوید دوست دارم بمانم که سایه باشم بالای سر فرزندانم! برخی آنقدر توهمشان بالاست که می گویند می خواهیم بمانیم برا حفظ اسلام !!
اوج شرک این است که ما برای حفاظت از اسلام، خودمان را با خدا شریک بدانیم.

حضرت امام (ره) فرمودند : «من باشم یا نباشم»! بدون تأکید روی هیچ کدام.
در مفهوم شرک، ما گاهی گمان می کنیم در مباحث دنیوی و معنوی، با خدا شریکیم.

موقع زیارت، می گوید هر زمان حال پیدا کنم به حرم می روم! این یعنی من در یک زیارت معنوی شریکم، من می توانم معنویت را برای خودم ایجاد کنم. در صورتی که خداوند می فرماید حال و معنویت دست ماست، از تو فقط حرکت است!

پیامبر (ص) نسبت به شرک در آخرالزمان بسیار ترسانده اند و تأکید بر مراقبت کرده اند.
تک تک کارهایتان را چک کنید؛ منیت در هر کارتان چقدر است؟ سهم خواهی های مادی و معنوی در هر کارتان چقدر است؟ چقدر برای خودم ارزش قائلم؟
 حضرت امام (ره) فرمودند هر چقدر در طول انسانیت انسان ها لطمه خورده اند، از باب منیت بوده است. یعنی دیدن خود.

در کلام جدید سه نوع عشق داریم :
هم در عشق حقیقی، هم مجازی - انسان ها در عشق مجازی هم می توانند حقیقتا عاشق باشند. -

1. عشق آرمانی یا عشق ایلیا
عقاید و آرمان ها آنقدر برای یک انسان بالاست، که بابت آرمان های خودش همه چیز را فراموش می کند.
بعضی وقتها این آرمان انسانی و دنیایی است.

مثلا شخص آنقدر نسبت به حیوانات علاقه مند می شود که تمام دنیا را رها می کند و می رود در آفریقا زندگی می کند، فقط برای اینکه بتواند یک نژاد قورباغه را حفظ کند!
یا آرمان آنقدر انسانی و انقلابی می شود که یک کمونیست فراموش می کند اعتقادش این است که در زندگی بعد مرگ چیزی قرار نیست نصیبش شود، اما بخاطر آرمان هایش می شود چگوارا و فیدل کاسترو، و می زند به خط امپریالیسم و تمام زندگی اش را صرف مبارزه می کند.
یا در راه علم یا فقرزدایی. آرمان های سیاسی، اجتماعی، شهرت ها، مقام ها تا آرمان های الهی : بهشت. بهشت برای ما یک آرمان است.

این عشق است.
عشق آرمانی دو وجه دارد : یا شهوت است، یا جنت.
در این دو وجه انسان ها حاضرند برای آرمانهایشان عاشق بشوند.

2. عشق گیرنده یا اِروس
کسانی که اگر چیزی دستشان را بگیرد، آنقدر برایشان لذت بخش است که حاضر است برای این قضیه عاشق شود.
این عشق هم دو وجه دارد : قیامتی و دنیایی.

هم می تواند عبادت تاجرانه باشد و هم یک تجارت دنیایی. واقعاً هم برخی برای این گیرندگی زحمت می کشند و تلاش می کنند.
عشق گیرنده در روابط ما هم وجود دارد. یعنی این فرد عاشق است، چون از طرف مقابل چیزی گیرش می آید و سرویس می گیرد.

اسم این خودخواهی نیست. یکی از انواع عشق است؛ هم در عبادت کاربرد دارد و هم در دنیا.

3. عشق ِ دهنده یا آگاپه
یعنی انسانی که در دنیا [مجاز] و در حقیقت [خدا]، از اینکه برای معشوق خرج کند لذت می برد.
کیفش در این است که به معشوق بدهد. لذت این آدم در این است که معشوقش لذت ببرد.

در مناجات های امیرالمؤمنین (ع) و امام سجاد (ع) با خدا، احساس می کنیم تمام عشق این عبد در این است که برای معشوقش کاری کند تا احساس کند رضایتش را جلب کرده است.

تمام خاطرات عاشقانه ی علی (ع) و زهرا (س)، در دهندگی هایشان به هم است. - عشق مجازی -
تمام خوشی های یک عاشق ِ دهنده، در آن لحظه ایست که به معشوق چیزی می دهد.

زمینی اش را هم داریم؛ کودک در سنین پایین سرویس محور است و فقط می گیرد و مادر این را می داند. می داند که قرار نیست کودکش چیزی به او بدهد، ولی از لذت بردن او لذت می برد.

 هیچ یک از این عشق ها مشرکانه نیست، ولی یک مشکل وجود دارد :
در عشق آرمانی و عشق گیرندگی، شما آرامش ندارید.
 اما در عشق دهندگی، آرامش هست؛ لذت می برید و آرام می شوید. چون توقعات صفر است، و هیچ وقت از این رابطه ی عاشقانه دست خالی برنمی گردید.
چه رابطه عاشقانه ی مجازی باشد، چه رابطه ی عاشقانه ی جانمازی. لذا انسان حتی از یک ثانیه این نوع عشق بازی، احساس ضرر نمی کند.

و این عشق نوع سوم می تواند بشود مصداق «المجاز قنطرةٌ الی الحقیقة»؛ یعنی این مدل عشق بازی ِ مجازی می تواند انسان را به خدا برساند. این عشق می تواند مقدمه ی عشق خدا و عشق حقیقی باشد.

در روایات ما، از عشق دهندگی تحت عنوان عشق ایثار نام برده اند.
هرجا در طول تاریخ دیدید کسی این مدل عشق را نشان داد، شک نکنید این شخص به خدا رسیده است.

بسیاری، حتی در دنیای دینی قرار نداشتند و به خدا رسیدند. پیامبر (ص) برای حاتم طایی دعا کردند که خداوند درجاتش را بالا ببرد! چون این مدل عشق را داشت.
اگر کسی عشق گیرندگی داشته باشد، در مباحث دینی و دنیایی اش اهل خطر است. برای عاقبت و سعادت دنیایی اش ریسک می کند.
در بررسی ادبیات غرب، دانته یکی از مظاهر همین بحث است. وی عاشق دختری بود بنام بئاتریس؛ که هیچ گاه قرار نبود به هم برسند. تمام عشق دانته این بود که از دور او را ببیند و گاهی به او هدیه ای، سرویسی بدهد. دانته عشق دهندگی داشت. او کتاب شعری هم برای این دختر نوشت.
آرام آرام فراق این عشق مجازی و نوع عشق بازی دانته، باعث شد مورد پسند خداوند قرار بگیرد. کتاب بعدی دانته ضیافت نام دارد و عشق دهندگی را در داستان هایش مطرح می کند.

کتاب سوم دانته، کمدی الهی نام دارد.
این انسان دور از دین، چنان پروازی می کند به سمت خدا، و در کمدی الهی، سه عالَم دوزخ، برزخ و بهشت را مطرح می کند و مطالبی را مطرح می کند که بسیار جای شگفتی دارد.

تاثیراتی که کمدی الهی در آن زمان بر اروپا داشت، باعث یک رنسانس مذهبی در اروپا شد. این از یک عشق مجازی دهندگی شروع شد!
انسان هایی که در عاشقی دهنده هستند، بسیار مستعدند برای رسیدن به خدا.

و نمونه های دیگر؛ از شعرا - شمس تبریزی و مولوی، ابن عربی، حافظ، سعدی و .. - تا عرفا - آیت الله قاضی، علامه طباطبایی، تا برسد به حضرت امام (ره) - تمام این ها در جوانی یک عشق مجازی دهندگی داشته اند؛ دهندگی در برخورد با مردم بدون توقع.

تمام کسانی که به درجات بالای عشق الهی رسیده اند، دهندگی در عشق مجازی را تجربه کرده اند. و اینگونه مطلوب عرش و خدا واقع شدند.
تا وقتی در عشق هایمان خودخواهی و خواستن و آرمان های دنیایی موج می زند، هیچ گاه نخواهیم توانست عشق حقیقی زیبای لذت بخش الهی را تجربه کنیم.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۲۹