منبــــــــــــر

حجت الاسلام سیـــد محمــــد انجـــوی نـژاد

منبــــــــــــر

حجت الاسلام سیـــد محمــــد انجـــوی نـژاد

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ

عقل در زندگی ( عقل ، درد و آرامش [1] )

دوای درد حیوان این است که درد نکشد؛ برای مثال وقتی یک اسب پایش می شکند به سرعت او را می کشند. چون اسب را نمی شود توجیه کرد که از طرق دیگر می توانی فعالیت کنی، مثلا می توانی به تیم معلولین بروی! وقتی پایش بشکند تا آخر عمر باید درد بکشد.
توجیه برای درد کشیدن در حیوانات اصلا وجود ندارد.

اگر انسانی مثل حیوان زندگی کند، یعنی چهار گزینه ی خور و خواب و خشم و شهوت، 4 پایه ی اصلی زندگی اش باشد، خیلی جاها نمی شود توجیهش کرد، ولی بالاخره می شود. اگر به معاد و قیامت و کار اجتماعی و چیزی غیر از خودش اعتقاد نداشته باشد، بالاخره می شود توجیهش کرد که با درد بسازد و درد بکشد و بگذراند.
پس منظور از عقل، عقل نباتی و حیوانی نیست، منظور فقط عقل انسانی است. عقل انسان است که می تواند درد را توجیه کند.

 مقدمه دوم -
درد هم یکی از مخلوقات خداست. یعنی نمی شود بگوییم درد را خدا خلق نکرده است. یک سری بحث ها وجود دارد که می گویند خداوند تبارک و تعالی یک چیزهایی را خلق نکرده؛ از نبود ِ یک چیزهایی، چیزهای دیگری خلق می شود. می گویند خداوند درد را خلق نکرده. ما قرار است بدون درد زندگی کنیم. ولی یک اتفاق بدی در اثر بی احتیاطی ما می افتد و درد ایجاد می شود.

ولی ما می گوییم نه، درد هم مخلوق است.
مثلا خداوند شب را خلق کرده است؛ اینگونه نیست که اگر روز نباشد، شب هست. از عدم روز، به شب نمی رسیم. شب وجود دارد.
این دو حالت منازعه چه فرقی دارد؟ بحث سر این است که اگر بگوییم درد مخلوق است، می توانیم برایش راه حل پیدا کنیم. اما اگر درد بر اثر عدم سلامتی باشد، ما باید به سلامتی‌مان برسیم.

و دیگر اینکه ممکن است برخی بگویند ما خیلی مراقبت می کنیم، پس درد هیچ گاه به سراغ ما نخواهد آمد. می گوییم خیر، درد مخلوق است؛ یعنی یک قسمت از زندگی ماست.
حالا در اینکه این قسمت چقدر طول بکشد، باز بحث داریم. یک عده می گویند بیشتر زندگی ما با درد است. مثلا در تعالیم بودا، اعتقاد بوداییان بر این است که دنیا پیچید شده است به انواع و اقسام دردها، و ما آمده ایم این دردها را بکشیم و بچشیم تا پیراسته شویم. در بعضی جاها این ها حتی دنبال درد می دوند! یعنی اگر جایی ببینند درد زندگی‌شان کم است، برنامه ریزی می کنند درد داشته باشند معتقدند اگر درد زندگی‌شان کم باشد، هدف خلقت تأمین نشده است.

بحثی هست که مسلمان ها می گویند دنیا پر از رنج و درد است. پاسخ این است که از نظر کمیتی دنیا پر از درد نیست. اشکال اینکه ما دنیا را پر از درد می بینیم این است که دردها کیفیت دارند. برای مثال وقتی فلفل می خورید دهانتان تا چند دقیقه می سوزد و با خوردن مقداری ماست برطرف می شود. ولی خاطره ی این سوزش - چون کیفیتش خیلی بالاست - تا مدت ها شما را اذیت می کند. ولی یک غذای شیرین خوشمزه زود فراموش می شود.
عروسی ها زود فراموش می شوند، اما ختم به این زودی ها فراموش نمی شود. کیفیت درد بالاست.

حال می خواهیم چاره ی عقلانی این که بتوانیم دردهایمان را مدیریت کنیم و از درد، رنج نبریم را بررسی کنیم. درد مخلوق است، ولی رنج مخلوق نیست.
این حرف بودا که می گوید ما برای رنج کشیدن خلق شده ایم، اشتباه است. خودمان باید مدیریت کنیم به رنج نکشد.
رنج یعنی رنجیده شدن. یعنی در اثر درد، روح و روان آزرده شود.

یک عده در نگاه اشعری‌مسلکی به درد، اعتقاد دارند در دین ما مصلحت و قدرت خداوند تبارک و تعالی آنقدر بالاست که غیر از تسلیم و رضا هیچ چاره ای نداریم! و اعتقادشان این است که درد مخلوق خداست، وقتی درد رسید باید تحمل کنید.

منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن / منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن


این شعر از این منظر، اشتباه است. که ما از نظر عقلانی بررسی کنیم که چه کار کنیم در مواجهه با درد، رنج نکشیم. یا چه کنیم که درد به سراغمان نیاید.
این ها وقتی به خداوند می رسند، با یک دیدگاه کاملاً بسته و منجمد، درد را یک هدیه از طرف خدا می دانند که : خداست و هر چه بفرستد خوب است!
 سعی می کنند بلاهایی را که می توانستند عقلانی رفع و دفع کنند، تحمل کنند.

عقل می گوید این مدل زندگی کردن، درد می آورد.
در این درد طلبی، در بسیاری جاها توهین و گمان بد به خداوند است. جملاتی از این قبیل : خوبرویان نیازی به وفا ندارند - خوبرویان محل نمی گذارند -
 و خدا که خوبروی ِ خوبرویان است می شود مظهر بی وفایی و بی اعتنایی به بنده و رد کردن بنده.

معتقدند در ارتباط با خدا باید به خاک التماس و تضرع در درگاهش بیفتی، نه از باب اینکه تو دوست داری تضرع کنی، از باب اینکه خدا دوست دارد! این تصور که خدا لذت می برد بنده اش به خاک ذلت بیفتد.
نگاه تسلیم دارند. در این نگاه اصلا از عقل برای زندگی کردن و برای دین‌داری استفاده نمی کنند. در حقیقت این ها بجای دین‌داری، دین‌بازی می کنند! رضا را تحمل می کنند! درد را تحمل می کند و بعد فکر می کند دارد آبروی خدا را حفظ می کند!

در دیدگاه کسانی که عقلانی به دین نگاه می کنند، چند منشأ و خاستگاه و محل پیدایش برای درد در نظر می گیرند.

خاستگاه اول -
از آنجا که خداوند مالک جهان است، جهان را بر مبنای نظمی خلق کرده ایت که این نظم یعنی اطاعت خدا. وقتی ما گناه می کنیم (اطاعت نمی کنیم) نظم را به هم می زنیم و به هم زدن نظم یعنی مقاومت جهان بخاطر مالکش.
گناه یعنی بر هم زدن نظم طبیعت. در نتیجه درد ایجاد می شود. منشأ و خاستگاهی که علمای ما از متن دین بابت درد و رنج های امروز ما درآوردند، گناه است. گناه درد می آورد.

در اصول فقه قاعده ای داریم که می گوید لاضرر و لاضرار فی الاسلام. ضرر و ضرر رساندن و ضرر دیدن در اسلام حرام است. وجود ندارد.
یعنی خداوند نظام خلقت را طوری خلق کرده که اگر بدون خطا زندگی کنیم، از نظام درد و رنجی نمی بریم.

برخی گناه ها خودش درد تولید می کند [مثلا درد ِ مصرف الکل و مواد مخدر در خودش است] . دلیل حرام بودن بعضی چیزهایی که در فقه ما حرام است، این است که دردش در خودش است.
بعضی چیزها واجب است و درد ِ ترک این واجب در خودش است.
برای مثال درصدی از گرفتگی های دل شما، بابت تأخیر در نماز اول وقت است. کاری که حرام نیست، شاید کراهت داشته باشد.
بسیاری از گرفتاری های ما بخاطر تأخیر در واجباتی است که مجاز به تأخیر هستیم.
بعضی از بی برکتی ها، بخاطر اطاعت نکردن های ماست.

برخی گناه ها دردهایی می آورد که هیچ کاریش نمی شود کرد. اصلا نمی شود مدیریتش کرد، باید درد را بکشد. این نتیجه ی طبیعی دردی است که برای بقیه ایجاد کرده و قابل جبران نیست.
باید مراقبت داشته باشیم.
به بسیاری از خوشی ها و لذت های پیشنهادی شیطان یک دردی ضمیمه شده که بسیار غیرقابل تحمل است. دلیلی که شیطان این درد را در یک زرورق شیرین پیچیده و به ما پیشنهاد می دهد، بغضی است که نسبت به ما دارد.

برای زندگی‌مان مدیریت داشته باشیم. گناه درد می آورد مگر اینکه در سنت استدراج قرار داشته باشد. سنت استدراج برای کفار و مشرکین و منافقین است؛ کسانی که در طول زندگی بخاطر گناهانشان دردی نمی کشند و این می افتد برای قیامت.

خاستگاه دوم -
خداوند بعد از خلق انسان، دو مطلب را برای توجه او ذکر کرد و فرمود غیر از این دو مطلب هر چیز دیگری با حذف این دو مطلب، مورد توجه تو باشد، برای تو درد دارد.
مطلب اول: من ِ خدا و مطلب دوم: خود تو.

اگر روزی در عالم خلقت، من باشم و تو باشی و کل خلقت، تو اگر قدردان باشی بهترین زندگی را داری.
باید دو چیز مورد توجه تو باشد : وابستگی به من و وابستگی به خودت. ولاغیر؛ عین خودخواهی.

اگر کسی را دوست داشتی و به کسی وابسته شدی که با خودت یا با خدا مشکل داشت، درد ایجاد می کند.
با خودت مشکل داشت، یعنی تو را دوست نداشته باشد و قرار نیست تو هیچ وقت با او ارتباطی داشته باشی.
یا وابستگی به چیزی که از خودت خیلی بالاتر است و تو داری از خودت می زنی که به آن برسی. ممکن است یک مقام یا خانه باشد.
 خدا می فرماید اگر برای شأن و مقام و چیزی که در دنیا باعث زخمی شدن روح و آزرده شدن جسم تو شود، دویدی و درد کشیدی، این خاستگاه ِ درد تشخیص داده نشده است، بیخود دویدی!

حق نداری خودت و خدا را بیازاری؛ برای هر منظوری. این «حق نداری» دستور نیست، توصیه است.
این قانون نظم خلقت است. اگر بخاطر دیگری، از خودت و خدایت زدی، دردی دارد که پایت نوشته اند و باید تحمل کنی.

نگاه یک بچه مسلمان باید اینگونه باشد که تمام دنیا خلق شدند که من به خدا برسم.
 ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
روایت قدسی داریم که خلق را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم. سه تا هستیم : من و خدا و خلقت.

دستورات دینی ما بعضا در نحله ها و فرقه های غیردینی و غیرمکتبی و غیروحیانی رعایت می شود.
این ها آنقدر در خودشان و خالقشان تمرکز می کنند که درد جسمی را هم از بین می برند. آنقدر «خود» قوی شده که می تواند درد جسمی را از بین ببرد.
بچه مسلمان شیعه ی ما نمی تواند درد روحی اش  را چاره کند، و آن بودایی یا صوفی و عارف‌مسلک، آنقدر روی خودش کار می کند که درد جسمی را هم متوجه نمی شود. این بخاطر توجه کردن زیاد به خود است. با برنامه هایی مثل یوگا، مدیتیشن و .. درد را مدیریت می کنند.

وابستگی به غیر - یعنی اگر نباشد تو دچار مشکل شوی - پس مدیریت ارتباطی تو و او مشکل داشته، وگرنه نباید درد بکشی.
درد عاطفی با این درد فرق می کند. ناشکری نمی آورد، ارتباط تو با خدا را خدشه دار نمی کند.
اگر بخاطر از دست دادن آن چیز، نمازت مشکل پیدا کرد و یا یک جمله ی کفرآمیز گفتی، بدان این درد عاطفی نیست، درد دنیایی است. درد عاطفی رقت می آورد، عصبیت نمی آورد.

درد عاطفی ارتباط با خدا را بهتر می کند [روضه امام حسین (ع)] در زمان دلتنگی عاطفی برای یک چیز، شخص یا مکان، توجهات به خدا بیشتر می شود. در این حالت اگر نماز بخوانی خیلی لذت می بری. ولی درد دنیایی نماز تو را بی خاصیت می کند. این خط تمییز را برای مدیریت کردن این درد باید قرار بدهیم.

خاستگاه سوم -
رؤیا
خداوند تبارک و تعالی در نظام خلقت، هیچ چیز مادی را کامل خلق نکرده است. یعنی هر چیزی که از دور احساس می کنی لذتبخش است، وقتی به آن نزدیک می شوی یک چیزهایی دارد که برایت درد دارد.
مثلاً خوردن، خوابیدن، شهوت به معنای عام، بالانشینی و مقام ، ارتباطات انسانی، ارتباطات طبیعی، جز لذت های دنیاست. اگر رؤیایی فکر کرده باشید، وقتی به این ها نزدیک می شوید، برایتان زدگی ایجاد می کند؛ حتی عشق!

وقتی ورود پیدا می کنید به مقدس ترین کلمه ی خلقت، می بینید که عشق هرچقدر معنوی باشد، لذت دارد. به محض اینکه مادی می شود یک قسمت هایی از آن درد دارد.
وقتی در ذهنت کاخ رؤیایی بسازی و رؤیاپردازانه وارد زندگی شوی و از قبل مدیریت نکردی، وقتی وارد می شوی درد می کشی.

قانون این قسمت درد چیست؟ هیچ معشوقی - معشوق یعنی هرچه که در دنیا انسان برایش می دود - در دنیا بی درد نیست. بالاخره یک چیزی دارد که دل تو را بزند.
ولی اگر هم قرار باشد خیلی جزئی‌نگر باشی، هیچ گاه از هیچ جای دنیا لذت نمی بری. اگر نوع نگاهت دردیاب باشد، همه جا درد هست.
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۲۹