چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۵۸ ق.ظ
لبیک یا خامنه ای ( سبک زندگی ) [6]
یک نکتهی مهم این است که اسلام تأکید دارد بر اینکه مرد، محور خانواده باشد، نه سالار خانواده. محور یعنی نگهدارندهی پایه اصلی خانواده، مرد باشد.
اگر علَم را زن بکشد، علم می افتد. نه به معنای مردسالاری و بی اهمیتی نظر زن. امام (ره) فرمود مرد از دامن زن به معراج می رود. تربیت مال زن است.
وقتی آمار درخواست طلاق زنان، دوبرابر مردان است، یعنی زن دارد این ستون را می کشد!
فمینیست ها دارند تلاش می کنند زن را وارد بازار رقابتی کنند که یقینا در آن بازنده خواهد شد. در نگاه فمینیستی اتفاقا بیشترین سود را مرد می برد! حجاب را به عنوان مانع آزادی بر می دارند که مردها بیشتر لذت ببرند! زحمت بیرون از خانه به گردن زن می افتد تا مرد بیشتر استراحت کند! کارهای مردانه را به اسم ارزش دادن به زن، به عهدهی او می گذارند.
در نگاه اسلامی، زن وظیفهی خودش را انجام می دهد. اگر ایرادی وارد می کنیم، به دیدگاه فمینیستی نیست، به زن هایی که در خانه نقش سالار را دارند نیست، بلکه ایراد به مردی است که محور خانه اش دست زن است، همهی بار روی دوش زن است. در آمد، تربیت فرزندان، برنامه ریزی اوقات فراغت، تصمیمات روزانه و ... همه به عهدهی زن است و در نهایت هم می گویند زن سالاری. این که رسما مرد سالاری است !!
ایراد دیدگاه اسلامی در بحث زن محوری، به بی مدیریتی و بی کفایتی مرد است.
دغدغهی اقتصادی نباید برای زن باشد. کارهای سنگین نباید برای زن باشد.
در سبک زندگی اسلامی، زن باید در جایگاه خودش باشد، زن باشد و مرد، مرد باشد. نه اینکه زن، مرد باشد و مرد، زن باشد!
امروزه در بین برخی اشباه الرجال [به تعبیر آقا امیرالمؤمنین] اخلاق ها زنانه است.
یکی از دلایل اینکه پیامبر (ص) در جزیرةالعرب موفق بود این بود که فرمود مردسالاری نداریم، تقواسالاری داریم، عقل سالاری داریم.
در اسلام، عقل و دین و تقوا محور است. دین، اطلاعات دینی است. تقوا، عملکرد دینی است و عقل، عقلانیتی که اطلاعات دینی را خوب دریافت کنی و عمل کنی.
ممکن است در خانه ای، زن در این مثلث بالاتر باشد و تصمیمات اساسی را زن بگیرد. در این قضیه بحثی نداریم.
اسلام، خانواده را یک قبیله می داند. در این سیستم، یک قوام لازم داریم. این قوام حتی اگر زورگو و دیکتاتور هم باشد، بودنش بهتر از نبودنش است.
و اگر قوام دیکتاتور نباشد، این بنیان، یک بنیان زیبا و دوست داشتنی می شود.
در اسلام، خانواده یک پشتیبان قوی اقتصادی است. سیستم خانواده بزرگتر دارد، تصمیم گیری و برنامه ریزی دارد، کوچکترها تحت حمایت بزرگترها هستند. این سیستمی که هنوز در بعضی روستاهای ما وجود دارد.
همهی سنت ها الزاماً اسلامی نیست، ولی برخی از آن ها جواب می دهد.
ترکیب تعقل و الهیات یک سبک زندگی سالم و زیبا را می سازد.
هنر و سبک زندگی
یکی دیگر از مسائلی که در سبک زندگی ما جایگاه دارد، هنر است. هنر به معنای تجمل، تبرّج، به معنای استفاده از یک ذوق و سلیقهی زیبا برای آراستن رفتار زندگی [به عنوان محتوا]، و قالب زندگی.
غرب از هنر به عنوان یک وسیله برای تغییر سبک زندگی ما و اغلب برای فشار بر اعصاب ما استفاده کرده است؛ تحت عنوان هنرمندی های رسانه!
برای مثال، بحث پرده های دوم موسیقی، یا سبک های درهم ِ کوبیسم در نقاشی، یا معماری های عجیب حاصل تکنولوژی غرب.
هنری را ترویج می کنند که انسان را به پوچ گرایی می رساند؛ فیلم و سریال و موسیقی و ترانه های اینچنینی.
بچه شیعهی ایرانی، با داشتن کتابی مثل نهج البلاغه و اینهمه مطالب عالی و اینهمه دیدگاه های مترقی و زیبا اندیش، در اثر تلقین هنر غربی - هرچند توسط یک فارس اجرا شده باشد - تبدیل می شود به یک انسان منزوی افسرده و بدبین به دنیا، که از همهی مردم گریزان و بیزار است.
یکی از انواع موسیقی حرام، همین نوع موسیقی است که انسان را از زندگی دنیا نا امید کند.
این نوع موسیقی بر ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه انسان بطور توامان اثر می گذارد و زندگی را تلخ و سیاه می کند.
موسیقیای گوش بدهید که شما را نسبت به عشق، وفا، خدا، طبیعت، انسان ها، دین و .. بدبین نکند. موسیقیای که حداقل شادت کند!
متن ترانه های ژاپنی و چینی و برخی گروه های غربی را بررسی کنید و با متن ترانه های خودمان مقایسه کنید. علت پیشرفت ها و عقب ماندگی ها مشخص می شود.
ترانه هایی که باعث غم های غیر دینی غیر شرعی و القاء یأس و بدبینی شود و بنیان خانواده را در معرض از هم پاشیدگی قرار دهد و منجر به پوچ گرایی شود، یقیناً حرام است.
این هنر مستهجن است. کار بجایی رسیده که نمایش عملیات جنسی در فیلم ها را هنر می دانند!
هنر باید متعالی باشد. ما با نگاه افراطی به این قضیه نگاه نمی کنیم، ولی هنر باید در خدمت شیرین کردن زندگی ما باشد. بر اساس فلسفهی اخلاق اسلامی، هنر باید زیبایی ها و نقاط مثبت زندگی و جامعه را پررنگ کند تا انسان ها انرژی بگیرند. نقاط تلخ و سیاه جامعه را که خود مردم دارند می بینند!
این درست نیست که فکر کنیم وظیفهی هنرمند این است که زشتی ها و تلخی ها را بیرون بکشد و به مردم نشان دهد. این مسائل را باید به مسئولان و متولیان نشان داد، نه به مردم.
غرب دارد این هنر را ترویج می کند؛ هنری که بنیان خانواده ها را سست کند، هنری که عشق را بد معرفی کند، هنری که برمبنای اومانیسم و اپیکوریسم باشد و القا کند که تو فقط باید خودت را ببینی و از زندگی ات لذت ببری، بقیهی مردم مهم نیستند!
معماری و سبک زندگی
در بحث مدرنیته در معماری، از بین بردن حریم خصوصی در معماری های امروز وجود دارد.
عدم توجه به نیازهای جسم انسان در معماری مدرن :
- ساختن آشپزخانه های اوپن، که باعث می شود بوی غذا در خانه بپیچد و اشتهای غذا خوردن را از بین می برد و لذت غذا خوردن را از بین می برد.
روش صحیح و اسلامی این است که سر سفره بنشینی و غذا را بو بکشی تا معده آمادگی لازم برای پذیرش غذا را دریافت کند. تا دستگاه گوارش و هضم بهتر کار کند.
این سیستم معماری و آشپزخانه های اوپن، به دستگاه گوارش آسیب می رساند.
- ساختن آپارتمان های چند طبقه که به راحتی به ساختمان های مقابل اشراف دارند. چرا مادر و همسر و فرزندان ما نباید در خانهی خودشان احساس امنیت و آرامش داشته باشند؟
معماری سنتی ما چه ایرادی داشت؟
- چرا از مراکز تجمع و تراکم در شهرها فاصله نمی گیریم؟ این جاهایی که آسایش را از زندگی ما می گیرند.
- چرا در محله های بالا و پایین شهر، اختلاف طبقاتی این قدر در معماری مشهود است؟ در قدیم در تمام نقاط شهر خانه ها به یک سبک ساخته می شد.
شهر ما باید انسان محور ساخته شود یا تربیت محور و خدا محور؟
- در قدیم، هر محله، برای خودش قبرستانی داشت. اهالی محله هر روز رد می شدند و هم فاتحه ای می خواندند و هم به یاد مرگ و فنا می افتادند و بسیاری از مسائل و ناراحتی ها با این یادآوری هر روزه، حل می شد.
آمدند و به بهانه های واهی پزشکی، قبرستان ها را بردند کیلومترها خارج از شهر!
شهرسازی امروز ما انسان محور است. سیستم قدیم با فلسفهی لذت بردن از دنیا مطابقت نداشت.
دین، اجازهی فراموشی مرگ را به ما نمی دهد. شهرهای ما باید به گونه ای ساخته شوند که رفتن را به مردم یادآوری کنند، نه اینکه فنا نشدن و مانایی را با معماری های صنعتی به مردم القا کنیم.
مگر الان ما لذتی از زندگی شهرنشینی می بریم؟ اگر مردم خدامحور نباشند، بهتر زندگی می کنند !؟
معضلات شهری، نتیجهی عدم توجه به دین در ساختار شهری است.
اگر علَم را زن بکشد، علم می افتد. نه به معنای مردسالاری و بی اهمیتی نظر زن. امام (ره) فرمود مرد از دامن زن به معراج می رود. تربیت مال زن است.
وقتی آمار درخواست طلاق زنان، دوبرابر مردان است، یعنی زن دارد این ستون را می کشد!
فمینیست ها دارند تلاش می کنند زن را وارد بازار رقابتی کنند که یقینا در آن بازنده خواهد شد. در نگاه فمینیستی اتفاقا بیشترین سود را مرد می برد! حجاب را به عنوان مانع آزادی بر می دارند که مردها بیشتر لذت ببرند! زحمت بیرون از خانه به گردن زن می افتد تا مرد بیشتر استراحت کند! کارهای مردانه را به اسم ارزش دادن به زن، به عهدهی او می گذارند.
در نگاه اسلامی، زن وظیفهی خودش را انجام می دهد. اگر ایرادی وارد می کنیم، به دیدگاه فمینیستی نیست، به زن هایی که در خانه نقش سالار را دارند نیست، بلکه ایراد به مردی است که محور خانه اش دست زن است، همهی بار روی دوش زن است. در آمد، تربیت فرزندان، برنامه ریزی اوقات فراغت، تصمیمات روزانه و ... همه به عهدهی زن است و در نهایت هم می گویند زن سالاری. این که رسما مرد سالاری است !!
ایراد دیدگاه اسلامی در بحث زن محوری، به بی مدیریتی و بی کفایتی مرد است.
دغدغهی اقتصادی نباید برای زن باشد. کارهای سنگین نباید برای زن باشد.
در سبک زندگی اسلامی، زن باید در جایگاه خودش باشد، زن باشد و مرد، مرد باشد. نه اینکه زن، مرد باشد و مرد، زن باشد!
امروزه در بین برخی اشباه الرجال [به تعبیر آقا امیرالمؤمنین] اخلاق ها زنانه است.
یکی از دلایل اینکه پیامبر (ص) در جزیرةالعرب موفق بود این بود که فرمود مردسالاری نداریم، تقواسالاری داریم، عقل سالاری داریم.
در اسلام، عقل و دین و تقوا محور است. دین، اطلاعات دینی است. تقوا، عملکرد دینی است و عقل، عقلانیتی که اطلاعات دینی را خوب دریافت کنی و عمل کنی.
ممکن است در خانه ای، زن در این مثلث بالاتر باشد و تصمیمات اساسی را زن بگیرد. در این قضیه بحثی نداریم.
اسلام، خانواده را یک قبیله می داند. در این سیستم، یک قوام لازم داریم. این قوام حتی اگر زورگو و دیکتاتور هم باشد، بودنش بهتر از نبودنش است.
و اگر قوام دیکتاتور نباشد، این بنیان، یک بنیان زیبا و دوست داشتنی می شود.
در اسلام، خانواده یک پشتیبان قوی اقتصادی است. سیستم خانواده بزرگتر دارد، تصمیم گیری و برنامه ریزی دارد، کوچکترها تحت حمایت بزرگترها هستند. این سیستمی که هنوز در بعضی روستاهای ما وجود دارد.
همهی سنت ها الزاماً اسلامی نیست، ولی برخی از آن ها جواب می دهد.
ترکیب تعقل و الهیات یک سبک زندگی سالم و زیبا را می سازد.
هنر و سبک زندگی
یکی دیگر از مسائلی که در سبک زندگی ما جایگاه دارد، هنر است. هنر به معنای تجمل، تبرّج، به معنای استفاده از یک ذوق و سلیقهی زیبا برای آراستن رفتار زندگی [به عنوان محتوا]، و قالب زندگی.
غرب از هنر به عنوان یک وسیله برای تغییر سبک زندگی ما و اغلب برای فشار بر اعصاب ما استفاده کرده است؛ تحت عنوان هنرمندی های رسانه!
برای مثال، بحث پرده های دوم موسیقی، یا سبک های درهم ِ کوبیسم در نقاشی، یا معماری های عجیب حاصل تکنولوژی غرب.
هنری را ترویج می کنند که انسان را به پوچ گرایی می رساند؛ فیلم و سریال و موسیقی و ترانه های اینچنینی.
بچه شیعهی ایرانی، با داشتن کتابی مثل نهج البلاغه و اینهمه مطالب عالی و اینهمه دیدگاه های مترقی و زیبا اندیش، در اثر تلقین هنر غربی - هرچند توسط یک فارس اجرا شده باشد - تبدیل می شود به یک انسان منزوی افسرده و بدبین به دنیا، که از همهی مردم گریزان و بیزار است.
یکی از انواع موسیقی حرام، همین نوع موسیقی است که انسان را از زندگی دنیا نا امید کند.
این نوع موسیقی بر ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه انسان بطور توامان اثر می گذارد و زندگی را تلخ و سیاه می کند.
موسیقیای گوش بدهید که شما را نسبت به عشق، وفا، خدا، طبیعت، انسان ها، دین و .. بدبین نکند. موسیقیای که حداقل شادت کند!
متن ترانه های ژاپنی و چینی و برخی گروه های غربی را بررسی کنید و با متن ترانه های خودمان مقایسه کنید. علت پیشرفت ها و عقب ماندگی ها مشخص می شود.
ترانه هایی که باعث غم های غیر دینی غیر شرعی و القاء یأس و بدبینی شود و بنیان خانواده را در معرض از هم پاشیدگی قرار دهد و منجر به پوچ گرایی شود، یقیناً حرام است.
این هنر مستهجن است. کار بجایی رسیده که نمایش عملیات جنسی در فیلم ها را هنر می دانند!
هنر باید متعالی باشد. ما با نگاه افراطی به این قضیه نگاه نمی کنیم، ولی هنر باید در خدمت شیرین کردن زندگی ما باشد. بر اساس فلسفهی اخلاق اسلامی، هنر باید زیبایی ها و نقاط مثبت زندگی و جامعه را پررنگ کند تا انسان ها انرژی بگیرند. نقاط تلخ و سیاه جامعه را که خود مردم دارند می بینند!
این درست نیست که فکر کنیم وظیفهی هنرمند این است که زشتی ها و تلخی ها را بیرون بکشد و به مردم نشان دهد. این مسائل را باید به مسئولان و متولیان نشان داد، نه به مردم.
غرب دارد این هنر را ترویج می کند؛ هنری که بنیان خانواده ها را سست کند، هنری که عشق را بد معرفی کند، هنری که برمبنای اومانیسم و اپیکوریسم باشد و القا کند که تو فقط باید خودت را ببینی و از زندگی ات لذت ببری، بقیهی مردم مهم نیستند!
معماری و سبک زندگی
در بحث مدرنیته در معماری، از بین بردن حریم خصوصی در معماری های امروز وجود دارد.
عدم توجه به نیازهای جسم انسان در معماری مدرن :
- ساختن آشپزخانه های اوپن، که باعث می شود بوی غذا در خانه بپیچد و اشتهای غذا خوردن را از بین می برد و لذت غذا خوردن را از بین می برد.
روش صحیح و اسلامی این است که سر سفره بنشینی و غذا را بو بکشی تا معده آمادگی لازم برای پذیرش غذا را دریافت کند. تا دستگاه گوارش و هضم بهتر کار کند.
این سیستم معماری و آشپزخانه های اوپن، به دستگاه گوارش آسیب می رساند.
- ساختن آپارتمان های چند طبقه که به راحتی به ساختمان های مقابل اشراف دارند. چرا مادر و همسر و فرزندان ما نباید در خانهی خودشان احساس امنیت و آرامش داشته باشند؟
معماری سنتی ما چه ایرادی داشت؟
- چرا از مراکز تجمع و تراکم در شهرها فاصله نمی گیریم؟ این جاهایی که آسایش را از زندگی ما می گیرند.
- چرا در محله های بالا و پایین شهر، اختلاف طبقاتی این قدر در معماری مشهود است؟ در قدیم در تمام نقاط شهر خانه ها به یک سبک ساخته می شد.
شهر ما باید انسان محور ساخته شود یا تربیت محور و خدا محور؟
- در قدیم، هر محله، برای خودش قبرستانی داشت. اهالی محله هر روز رد می شدند و هم فاتحه ای می خواندند و هم به یاد مرگ و فنا می افتادند و بسیاری از مسائل و ناراحتی ها با این یادآوری هر روزه، حل می شد.
آمدند و به بهانه های واهی پزشکی، قبرستان ها را بردند کیلومترها خارج از شهر!
شهرسازی امروز ما انسان محور است. سیستم قدیم با فلسفهی لذت بردن از دنیا مطابقت نداشت.
دین، اجازهی فراموشی مرگ را به ما نمی دهد. شهرهای ما باید به گونه ای ساخته شوند که رفتن را به مردم یادآوری کنند، نه اینکه فنا نشدن و مانایی را با معماری های صنعتی به مردم القا کنیم.
مگر الان ما لذتی از زندگی شهرنشینی می بریم؟ اگر مردم خدامحور نباشند، بهتر زندگی می کنند !؟
معضلات شهری، نتیجهی عدم توجه به دین در ساختار شهری است.
۹۲/۰۱/۲۸